، تا این لحظه: 12 سال و 9 ماه و 8 روز سن داره

امیر حسین عزیز

دودو شدن دست مامان

امروز واسه ناهار کوکو پخته بودم شما گل پسرمم تو پختش کلی کمکم کردی از صبح هیچی نخورده بودی منم کلی واست سفره را قشنگش کردم که حتمآ غذا بخوری چون خیار شور خیلی دوست داری میخواستم بیارم واست سر سفره تا که اومدم در قوطی را باز کنم دستم را با لب قوطی بدجور بریدم اولش واسه اینکه ناهارتا بخوری چندتا دستمال گذاشتم روش تا نبینی یه دونه کوکو که خوردی سیر شدی شروع کردی مثل همیشه ناز  اومدن که غذا نخوری منم دستم خیلی درد میکرد نشونت که دادم کلی ناراحت شدی همش لبه اپن که یه بار سرت خورده بود بهش را اشاره میکردی میگفتی دودو یعنی دست من با اپن اشپزخونه دودو شده بابایی هم سر کار بود زنگ زدم بهش گفتم دستما بریدم او هم زنگ زد بابابزرگ اومد خونمون باهاش ...
7 مهر 1392

سرماخوردگی

چند روز بود پسر گلم سرماخورده بود اصلا حوصله بازی کردن نداشت دیشب خیلی دلم به حالت سوخت که اینقدر بی حوصله بودی بهت کفتم دوست داری بریم بیرون از جات پریدی کفشاتا برداشتی گفتی پارک من کلی خندم گرفته بود بابایی را به زحمت راضی کردم تا بریم پارک آخه تازه از کار اومده بود خیلی خسته بود رفتیم هوا خیلی سرد بود و من تمام مدت نگران تو بودم که سرماخورده بودی ولی کلی بازی کردی اخر شب با جیغ و گریه اوردمت خونه ایشالا هیچ بچه ای هیچ وقت سرما نخوره...
3 مهر 1392
1